-
[ بدون عنوان ]
شنبه 19 خردادماه سال 1386 21:06
www.gharibeh830.blogfa.com
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 7 بهمنماه سال 1385 16:49
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 6 بهمنماه سال 1385 16:32
به کی بگم که قلبم تو کربلا جامونده به کی بگم که دوریت دل منو سوزونده وقتی تو صحن حسین با گریه راه می رفتیم هروله می کردیم وحسین حسین می گفتیم یادش به خیر که یک شب زدیم به سیم آخر هی زیر لب می خوندیم حسین غریب مادر به کی بگم که اونجا هنوز میاد صدایی یکی با دست بسته میگه عمو کجایی؟ به کی بگم شنیدم صدای کاروانی این...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 6 آبانماه سال 1385 22:31
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 23 مهرماه سال 1385 14:58
پسر : سلام،خوبی؟ مزاحم نیستم؟ دختر: سلام، خواهش می کنم پسر : تهران/وحید/۲۶ و شما؟ دختر: تهران/ نازنین/22 پسر: اِ اِ اِ ، چه اسم قشنگی! اسم مادر بزرگ منم نازنینه دختر: مرسی! شما مجردین؟ پسر: بله. شما چی؟ ازدواج کردین؟ دختر: نه، منم مجردم. راستی تحصیلاتتون چیه؟ پسر: من فوق لیسانس مدیریت از دانشگاه آمریکا دارم. شما چی؟...
-
پاک کردن ویروس جدید
یکشنبه 16 مهرماه سال 1385 13:39
یکی از قوی ترین و شایعرین ویروس / تروجان هایی که اخیرآ در حال گسترش بین کاربران استفاده کننده از یاهو مسنجر می باشد ویروس "Exploit.JS.ADODB.Stream.e" است . در صورتیکه کامپیوتر شما نیز به این ویروس آلوده شده باشد بدون آنکه متوجه شوید به لیست دوستانتان پیغامهایی مبنی بر بازدید از سایت nsl-school.org ارسال می شود . بدین...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 25 مردادماه سال 1385 16:49
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 23 مردادماه سال 1385 17:12
. چشمانش را به گنبد طلائی دوخته بود باورش نمیشد اما حقیقت داشت درست تو حیاط حرم ایستاده بود و پرواز کبوترهارا بر فراز گنبد زرین نظاره میکرد و بی امان میگریست همه جای حیاط پر بود از آدمهائی که با یه دنیا آرزو و حاجت از راه دور و دراز زائر امام شده بودند. خیلی شلوغ بود نتونستم داخل شم نگاهم به پنجره فولاد افتاد انگار یه...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 23 مردادماه سال 1385 17:11
دو فرشته ی مسافر برای گذراندن شب در خانه ی یک خانواده ی ثروتمند فرود آمدند . این خانواده رفتار نامناسبی داشتند و دو فرشته را به مهمان خانه ی مجللشان راه ندادند بلکه زیرزمین سرد خانه را در اختیار آنها گذاشتند فرشته ی پیر در دیوار زیرزمین شکافی دید و آن را تعمیر کرد . وقتی که فرشته ی جوان از او پرسید : (( چرا چنین کاری...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 23 مردادماه سال 1385 17:10
کوچه حسابی چراغانی شده بود،علی رو به دوستانش کردو گفت :بچه ها نگاه کنید ببینید چه خبره ؟ مثل اینکه تو کوچه مان عروسی داریم وهمگی خندیدند و علی گفت : الهی هر دوی آنها (عروس و داماد )خوشبخت بشوند همینطور نزدیکتر که شدند علی دید جلوی درب خانه دوست دخترش سیما برو بیائی هست رو به حمیده خانوم سئوال کرداینجاچه خبره؟ وحمیده...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 23 مردادماه سال 1385 17:03
آن جا که خدا هست!!!!!!!!! یکی از دوستان ملانصرالدین به کنایه از او پرسید اگر بگوئی خدا کجاست یک سکه به تو می دهم ملانصرالدین پاسخ داد : اگر بگوئی خدا کجا نیست ، دو سکه به تو می دهم چگونه به خدا برسم؟ لوکاس راهب به همراه شاگردش از دهی میگذشت . پیرمردی از او پرسید : ای قدیس ، چگونه به خدا برسم ؟ لوکاس پاسخ داد : خوش...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 23 مردادماه سال 1385 17:01
کودکی که آماده تولد بود نزد خدا رفت و از او پرسید می گویند فردا شما مرا به زمین می فرستید لذا من با این کوچکی چگونه میتوانم برای زندگی به آنجا بروم؟ ! خداوند پاسخ داد از میان تعداد بسیاری از فرشتگان من یکی را برای تو در نظر گرفته او او از تو نگهداری خواهد کرد اما کودک مطمئن نبود که می خواهد برود یا نه . اما من اینجا...